5 شنبه روز شکرگذاری است که یکی از عید های ملی آمریکا شمرده میشه. ویژگی این روز پختن و خوردن بوقلمون است. همون مرغ بریان درسته و اشتها آوری که تو فیلمها بود. الان رادیو داشت یه داستان می گفت از نگهداری بوقلمون در ماشین لباسشویی! با توجه به سایز گنده بوقلمون، اینم یه ایده ای بوده که بوقلمون را با یه عالمه یخ بذارن توی ماشین لباس شویی. مشکل وقتی پیش میاد که همخونه ی از همه جا بی خبر میاد و لباسهاش رو با شوینده و سفیدکننده میریزه تو ماشین و همه را با هم می شوره! حالا هم زنگ زده بودن بپرسن که این بوقلمون هنوز قابل خوردنه؟ چه دل مشنگی!!
مهمترینش همونیه که تو پست بعدی در موردش نوشتم. احساس گناه ندارن. خیلی آزادتر از ما هستن برای خودشون حق زندگیِ آزاد و رها قائلند. و یه نسل بی تابو هستن خوشبختانه که سیستم ج.ا نتونسته چیزهایی که در مغز و روح ما فرو کرد رو به اون ها تحمیل کنه.
یکی از دوستام میگه نسل پلی استیشن :)
اسم نسل آینده رو هم از ما متولدهای اوایل دهه شصت گرفتن و دادن به اون ها ! هیچ کاره ایم! همون نسل دماغ سوخته!
جدا هم که چه قدر خوشحالن ملت. فکر کن بوقلمون شسته شده رو بخوری دوباره!!!!
اینجا عید شکرگزاری گذشته الحمدلله. من خوشم نمی یاد ازش. خیلی خانوادگیه!!!
من این روزها نه حوصله نوشتن دارم و نه وقتش رو، یک ذره زندگیم گنده شده، تو بغلم جا نمی شه، می خوام کوچیکش کنم که جا بشه، نتیجه اش این که وبلاگ تعطیله چند روز.
.
و اما بعد، اکوادور هم که به تصرف در اومد، پاشیم بریم آمریکای لاتین؟