پرگار

دل مشغولیها و روزمره ها

پرگار

دل مشغولیها و روزمره ها

خوبم

سلام
حال همه ی ما خوب است
...

خیلی وقته که نیومدم اینجا. حسابی سر خودم را شلوغ کرده ام. خوبه، خوشحالم که مشغولم.
یکسال از آمریکا اومدن ما گذشت. سال سختی بود. هنوز خیلی زوده بوده که بگم به سختیش می ارزید یا نه.
خیلی حسهای خوب داشتم اما الان یک لحظه دلم ریخت.
دلم برای همه تنگ شده است. برای تمام چیزهایی که حسی در من بیدار کنند.
اینجا زندگی ساده تر است. آدمها به هم لبخند می زنند. دیگر لازم نیست در خیابان، در راهرو و در اتوبوس اخم کنم. کسی به من متلک نمی گوید. رنگ لباسم به چشم کسی نمیاید. اینجا حقوق ساده ی انسان بدیهی است.

اینجا دوستی نیست که تجربه ای را با هم شریک شویم. عزیزترین هاین در ایران بزرگ می شوند، رشد می کنند، پیر می شوند، بچه دار می شوند،
و من دورم، خیلی دور.

یه زمانی فکر می کردم چرا آدمهای توی فیلمها گریه شان هم قشنگ است؟ اشک به ظرافت از گونه شان سر می خورد پایین.
حالا من هم آرام و بی صدا گریه می کنم، اشکم را پاک می کنم و سر کارم بر می گردم. کسی نمی فهمد.

دیگه خودم هم نمی دونم کی خوشحالم، کی نه! اومده بودم یه پست خوشحال بنویسم!

از نو برایت می نویسم،
حال همه ی ما خوب است،
اما تو باور مکن!
نظرات 1 + ارسال نظر
قهوه چی یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 11:32 ق.ظ http://www.ghahvehkhaneh.persianblog.com

سلام. شما چرا پینگ نمیکنید تا ما متوجه نوشتن مطلب جدیدتان بشویم؟ ...من هم تجربه نسبتا مشابهی دارم. چند سالی بیش نیست که از ایران دور شده ام. آنجا که میگویید کسی نیست که تجربه مشترکی داشته باشد را کاملا میفهمم ولی فکر میکنم برای کسی که از جامعه مادری اش دور نشده باشد درک آن مشکل است....به هر حال موفق باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد