آرزو دارم یه روزی برسه که دنبال کردن اخبار ایران معنیش گریه و بغض نباشه. آرزو دارم یه روزی برگردم ایران زندگی کنم، شاید استاد بشم، و آرزو دارم اون روز اینقدر دور نباشه که دیگه فضا ها، آشنا نباشند. آرزو دارم بازم در اصفهان دوست داشتنی زندگی کنم و بازم در کنار زاینده رود قدم بزنم. آرزو دارم “خونه” خونه ی همیشگی باقی بمونه. آرزو دارم بازم در کنار خانواده و دوستام باشم، قبل از اینکه دیر بشه، قبل از اینکه پیر بشیم و قبل از اینکه دغدغه های مشترکمون را از دست بدیم.
سلام همپرگار عزیز. دارم میگردم ببینم چقدر پرگار توی وبلاگستان ریخته.
موفق باشید.
این آرزوها خیلی بزرگ است ...
خانم اینجوری نکنید نیومده دل ماهم گرفت!
این پستتون رو هنوز نخونده بودم ولی چیزی که میخوام بگم اینه که تغییرها اجتناب نا پذیرند چه از نوع خوبش و چه از نوع بدش. فقط ماها که تو متن اون هستیم تغییر رو حس نمیکنیم. عین اون قوباغه که تا آب نجوشه متوجه نمیشه. ولی شما که بیرونی و گاه گاهی سری میزنی یا تصویری میبینی قطعا تغییرها برات ناگهانی هستند. دیگه هیچ جا مثل قدیم نیست و ماها دوست داریم همه جا همونطوری باشه که ما ترکش کردیم. اینجوری بیشتر دوستش داریم. ولی این فقط توی خاطرات هست. فقط خاطرات!
چقدر آرزوی مشترک، چقدر درد مشترک، چقدر بغض مشترک...
آرزو میکنم به آرزوهات برسی.
ایشالا به آرزوت برسی :* از اینکه از اینجا نرفتی هم خوشحالم اگه رفتی هم حتما خبرم کن.البته اگه دوست داشتی.