پرگار

دل مشغولیها و روزمره ها

پرگار

دل مشغولیها و روزمره ها

سفر

سفر دراز نبود.
هجوم خاطره از حجم وقت کم می کرد.

از سفر بر می گردم. خوب بود. لذت می برم از سفر کردن، چشیدن مزه های جدید و دیدن آدمهای رنگارنگ. رفتن به یه شهر بزرگ و دیدن آدم ها، با قیافه های متفاوت. خانه های کوچک و قدیمی اما بسیار گران. یه عالمه ماشین. ساختمانهای بلند. موزه.
از واشنگتن برمی گردم. راه شلوغ است، قطار ماشینها به دنبال هم. هوا تاریک است. خسته ایم و فردا روز کار است.

می گویم:"این جاده نجف آباد-اصفهانه که اینجوری شلوغه؟" "از درچه برگردیم یا از آتشگاه؟"

شاید هم یک روز از این مسافرت طولانی برگردم به "خونه".